سرزمین مهر



مقاله ای در باب دستور جلسه هفته راهنما»

به قلم؛ کمک راهنما همسفر مانا
راهنما کسی است که راه را نشان می‌دهد؛ راهی که نشان می‌دهد راهی است که خودش آن را به قیمت از دست دادن جوانی‌اش، زندگی‌اش و خانواده‌اش و.طی کرده و اکنون آن را برای ما علامت‌گذاری کرده. راهنما صراط مستقیم را نشان می‌دهد.

باید بنویسم، درباره ی چه کسی؟ راهنما. راهنما کیست و کارش چیست؟

کسی که تازه‌وارد کنگره می‌شود و یا کسانی که مطالب کنگره را می‌خوانند ولی شناختی از کنگره ندارند، دائماً با کلمه راهنما برخورد می‌کنند. راهنما کسی است که راه را نشان می‌دهد؛ راهی که نشان می‌دهد راهی است که خودش آن را به قیمت از دست دادن جوانی‌اش، زندگی‌اش و خانواده‌اش و.طی کرده و اکنون آن را برای ما علامت‌گذاری کرده. راهنما صراط مستقیم را نشان می‌دهد؛ به چه کسی؟ به من ره‌جو که وقتی به کنگره آمدم سرگردان بودم، نه چیزی می‌دیدم و نه می‌شنیدم؛ هیچ حسی نداشتم فقط می‌گفتم چرا من؟! چرا من؟!
او مرا با آغوش گرم پذیرفت، چون من گذشته او بودم و او بانفوذ کلامش و محبت بی‌دریغش مرا جذب خودش کرد. آن موقع آرام‌آرام مرا به سمت صراط مستقیم سوق داد. بله صراط مستقیم که نامش مستقیم است ولی از هر مسیری طولانی‌تر و پیچیده‌تر است؛ مسیری جادویی که در آن هر چه سختی می‌کشی نهایتاً به آرامش می‌رسی. او مرا با آموختن عشق با عنصر محبت، عاشقی کردن و صبوری و. آشنا کرد که این‌ها ابزار ورود به صراط مستقیم است. در این مسیر می‌خواستم به کجا برسم؟ به تغییر، تبدیل و ترخیص، به رهایی ولی باز توی مسیر منحرف می‌شدم و او با همان صبر و عشق و محبتش دائماً آدرس مرا به خودم گوشزد می‌کرد و مرا به دنبال آن می‌فرستاد تا بتوانم دوباره به مسیر مستقیم برگردم. شاید بارها و بارها این کار را کرد تا بالاخره توانستم آدرسم را پیدا کنم. وقتی سال‌ها خودم را گم‌کرده بودم، شخصیتم را، خانواده‌ام را و. پیدا کنم و به هدفم که اول رهایی بود برسم. او گفت: حالا که مسیر را پیدا کردی تو هم باید بلد راه شوی و به افراد دیگری که خودشان را گم‌کرده‌اند یاری برسانی. من هم باید راهنما شوم، باید بعد از رهایی تلاش کنم، تزکیه و پالایش کنم و ضد ارزش‌ها را کم کنم تا چراغی شوم برای هدایت دیگران که اگر غیرازاین باشد کلامم نافذ نیست. اگر عمل و گفتارم یکی نباشد راهنمای خوبی نمی‌شوم. حالا فهمیدم که چرا راهنمایان ‌کنگره کلام نافذ دارند، چرا ره‌جو باید سرش را با سر راهنما عوض کند؛ چون راهنما روزی همان ره‌جوی سفیر و سرگردان بوده که اکنون به ساحل امن رسیده و بلد بسیار بلدی است که باید گوش جان به او بسپارم تا به رهایی برسم. همیشه علت حضور پرانرژی راهنمایان در شعب برای من سؤال بود و جویای آن بودم؛ تا اینکه فهمیدم چیزی که آن‌ها را به کنگره می‌کشاند فقط عشق است و عشق است و عشق و دیگر هیچ.
تقدیم به کمک راهنمای عزیزم خانم مینا و همه کمک راهنمایان کنگره 60.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

هرزنامه jelveimahtabv شیراز وبلاگ سایت تفریحی و سرگرمی Otaku City bartarnews مجتمع فنی و حرفه ای دیپلم آسان مطالب اینترنتی دکتر ژیلا عزیزی مرکزپروژه ها و مقالات دانشجویی نوین داک